شبکه

ارتباطات مجازی نورالدین رضوی زاده snrazavizadeh@yahoo.com

شبکه

ارتباطات مجازی نورالدین رضوی زاده snrazavizadeh@yahoo.com

یک روز خانه تکانی با دُر محمد !

بالاخره پس از چند بار تماس با «دُر محمد » 26 ساله، کارگر افغانی شهرداری  که اتفاقاً مسئول نظافت راه پله های آپارتمان ما نیز هست موفق شدم یک روز را برای کمک در خانه تکانی آخر سال نوبت بگیرم، نوبتی به مثابه یک پزشک متخصص! البته  آخر سال و دَمِ عید پیدا کردن کارگر خوب بسیار سخت است. همسر و دو فرزند او (میلاد و عباد) در منطقه ای در شمال افغانستان در ناحیه ای سر سبز زندگی می کنند از تهران تا آنجا سه روز راه است که البته با «اتوبوسهای ولوو» چندان هم سخت نیست. اتفاقاً هنگام کار در خانه ما نیز همسرش از افغانستان با سیم کارت همراه اول او که در گوشی نوکیای 175 هزار تومانی اش کار گذاشته شده بود،تماس گرفت. این خط و گوشی برای او مانند یک مغازه درآمد زاست و تنها مشکل او مسکن است که کار برای پیمانکار شهرداری برای او خوابگاهی نیز فراهم ساخته است.کار او برای شهرداری از نیمه شب تا 6 صبح طول می کشد و پس از آن نیز دُر محمد به نظافت منازل می پردازد. درآمد اصلی آو نیز از همین کارها تامین می شود زیرا پیمانکار شهرداری بیش از 330 هزار تومان در ماه نمی دهد. البته پیمانکار زرنگ است و همیشه چند بیمه بدون نام دارد تا اگر برای کارگری مشکلی پیش آمد استفاده نماید. همین ماه قبل بود که ماشینی به یک کارگر زد و فرار کرد و دکترها مجبور شدند پای او را قطع کنند. دُر محمد اغلب اوقات شش ماه در ایران کار می کند و شش ماه در افغانستان زندگی.پولهای خود را نیز توسط افراد مطمئن برای پدر خود می فرستد. ریرا هنگام عبور قاچاقی از مرز راهزنان همه چیز را از آنان خواهند گرفت. دُرمحمد از حال و هوای افغانستان هم صحبتهایی کرد.«ما اهل تسنن هستیم. عید ما قربان است و رمضان. لباسهای نو را رمضان می خریم(اگر پول داشته باشیم) و در رمضان آمد و شد به خانه های اقوام زیاد است» «افغانستان برای زندگی خوب است اما کار پیدا نمی شود. ماشینهای خیلی خوب با قیمتهای پایین تر از ایران هست اما خیلی ها نمی توانند بخرند. همین ماشین پرادو که شما اینجا 70 میلیون برایش پول می دهید آنجا 10 تا 12 میلیون است. خانه های کابل هم اکثراً ویلایی هستند.» دُر محمد از قیمت 2 میلیون تومانی پراید! هم گفت که البته من باور نکردم!!!! پدر او شالی کاری و برنج فروشی دارد. ظاهراً یک سال هم خشخشاش کاشتند اما برداشت نکردند. چون مشتری نداشت و اصلاً به دلیل قیمت پایین آن سال برداشت آن به صرفه نبود. حالا بعد از 7 سال اقامت و آمد و شد در خانه های  پایتخت ایران،آدم با تجربه ای شده بود.  وقتی ساعت 5 بعد از ظهر را نشان داد که کار دُر محمد تمام شده بود مزدش را گرفت و رفت. هنوز ساعتی از استراحت ما نگذشته بود که باران تندی شروع شد و شیشه های تمیز شده پنجره ما مثل دیروز شد. 

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 06:29 ب.ظ http://www.enekaseab.blogsky.com

سلام دوست من
به روزم با مونالیزای شمال اروپا و منتظر حضور پر مهر شما.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد