ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
نایست! راهت بکش تا راهت نکشند. با تو هستم! وقت تلف نکن. نمان! می مانی در راه. به کدام ره رو می کنی؟ کدام سو؟ مقصدت کجاست؟ سرمنزل تو از کدامین سمت روان است؟ به بازار شهر؟ به مسجد؟ به دانشگاه؟ یا به هر سو سرک می کشی؟ می برندت یا خود می روی؟ اصلاً می دانی به کدامین سو می روی؟ اگر هم ندانی مهم نیست! می برندت به آن سو که ندانی! و برایت خانه ای خواهند ساخت چون قصر. نه در حیاط، بل در خیال! راستی خیال مهم تر است یا حیاط؟ شاید خیال! خوشبختی در خیال است و همان جاست که احساسش می کنی و برای خوشبختی همین احساس بس است! چقدر قدر خود را در خیالات سپری می کنیم؟ برای من و تو چه فرق دارد؟ مثل گذشته ها، چند ده سال پیش ها، هم شنیدیم و هم دیدیم اما همه چیز به سان یک خاطره زود رخت بر بست. فقط، یک دمی مانده و آهی و یک کلام و آخرین کلام «چه زود گذشت این فرتوت عمر کوتاه»