ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مدتی می شد که در فکر این بخش از مطالب، تحت عنوان «داستان کوتاه» بودم. این مجموعه از داستان ها مربوط به ارتباطات و رسانه ها و دنیای دیجیتال در زندگی روزمره ما می شوند. از همه دوستان هم درخواست می کنم که اگر داستانی دارند بفرستند تا با نام خودشان در این وبلاگ منتشر شود. حتی اگر هم سوژه ای دارند دریغ نکنند. نام داستان اول « ارتباط گر» است.
داستان کوتاه : ارتباط گر
نوشته نورالدین رضوی زاده
از اول صبح که از خواب بیدار می شد تا آخر شب، یا با موبایل صحبت می کرد یا با اینتر نت چت! یک روز ازش پرسیدم، راستی شما و خانواده تان در هر روز چقدر دور هم جمع می شوید و با هم صحبت می کنید؟ گفت هر روز، البته فقط موقع شام، ولی ما عادت داریم شام کم بخوریم!
سلام
نظرتون درباره ی تبادل لینک چیه؟
فکر می کنم حوزه های کاری ما متفاوت است.
بار هزارم بود که داشتم بهش خیره می شدم ... همونطور بی حرکت نشسته بود با چشمهای بسته و سکوت عذاب آور ..
هندزفری موبایلش رو تا جایی که می تونست داخل گوشش فرو برده بود و انگار داشت از موزیکهای گوشی اش لذت می برد ! تا حرفهای من رو نشنوه ... که یکدفعه از جاش پرید و هول شد ! اول ترسیدم ولی بسرعت متوجه شدم یکی به موبایل اش زنگ زده و ...
بعد از اون همه دعوا که از صبح تا بحال با هم کردیم ، سوژه جالبی واسه خندیدن بهش پیدا کردم !!