هارولد لاسول(1978-1902) دانشمند برجسته امریکایی علوم سیاسی و نظریهپرداز ارتباطات، مدل گونه ارتباط شناسی خود را بر مبنای رویکردی پژوهشی و شناخت شناسانه ارائه داد. این مدل که بر اساس چند پرسش ساده اما اساسی شکل گرفته از نخستین و مهمترین مدل های ارتباطی است که با کمی دقت در بسیاری از زمینه ها و حوزه ها قابل استفاده می باشد.
انطباق مدل لاسول با کنش های شناخت شناسانه روابط عمومی بیانگر این ضرورت است که روابط عمومی ها در کنش های خود می باید نسبت به اهداف، ابزار، افراد و محیط های ارتباطی خود اشراف و شناخت کافی داشته باشند.
بر اساس مدل لاسول، محورهای اساسی در انجام وظایف و کنش های شناخت شناسانه روابط عمومی به شرح ذیل هستند:
1. چه کسی؟؛ این عنصر به خود شناسی روابط عمومی ها به مثابه منبع و اهداف ارتباط مربوط می شود. اینکه سازمان مربوطه به دنبال چیست؟ و چه مسائل و مشکلاتی دارند که با استفاده از ارتباطات و اطلاعات قابل رفع و رجوع می باشد.
2. چه پیامی را ؟؛ پیام شناسی روابط عمومی ها هم از بعد پیام هایی که باید پخش شوند و هم شناخت و بررسی پیام های پخش شده در خصوص روابط عمومی ها و سازمان متبوع شان.
3. با چه کانال و رسانه ای ؟ منظور رسانه شناسی است که در رابطه با استفاده از رسانه های مناسب در خصوص اهداف مورد نظر قابل طرح می باشد.
4. برای چه کسی ارسال می کند؟ چه کسی اشاره به مخاطب شناسی روابط عمومی ها دارد. روابط عمومی ها در صورت عدم شناخت درست از مخاطبان خود هرگز موفق به طراحی و اجرای ارتباطی موفق نخواهند بود.
5. اثرات این فرایند ارتباطی چیست؟؛ فرایندهای ارتباطی روابط عمومی چه اثرات و پیامدهایی دارد. شناخت این اثرات به روابط عمومی ها کمک می کند تا بتوانند رفتارهای ارتباطی خود را اصلاح و تکمیل نمایند.
به این حوزه های شناختی می باید محیط شناسی را نیز اضافه نمود.
6. محیط شناسی: منظور از محیط شناسی شناخت شرایط مکانی، زمانی و اجتماعی محیط ارتباطی است.
شناخت هر یک از این عناصر و ابعاد برای روابط عمومی ها لازم و ضروری است زیرا چنین شناخت شناسی هایی پیش نیاز انجام فعالیت روابط عمومی ها می باشد. این شناخت ها را می توان به سه حوزه تقسیم نمود:
1. ارتباط شناسی
2. سازمان شناسی
3. جامعه شناسی
امشب شب یلداست. هر سال تا حالا کلی پیامک برام می آمد و یلدا را به شکل های مختلف تبریک می گفتند. اما امسال تا به اینجا فقط یک پیامک اومده. این برام یک مساله جالب توجه بود. دوستان و اطرافیانم که همانها هستند و شاید زیادتر هم شده باشند. اما پیامک کمتر شده. من کاهش پیامک یلدا و کلا پیامک زدن را کاملا حس می کنم و فکر می کنم عوامل زیر در بروز آن بی تاثیر نباشند:
مردم دل و دماغ درست و حسابی ندارند. به نوعی مغموم و گرفته اند.
مشکلات اقتصادی؛ اولا پیامک بازی کمی هزینه دارد و دوما پیامک بازی خودش دل و دماغ می خواد.
تازه مشکلات اقتصادی سبب میشه که کلا مردم از یلدا نشینی هم دور شوند. آجیل کیلو 40 هزار تومن و هندونه کیلو 1000 تومن اگر چه برای بعضی ها به نظر نمیاد اما برای خیلی ها روی هزینه های دیگر طاقت فرسا میشه.
بنابر این شاید بشه گفت که اگه دولت یارانه ها و حقوق ها رو شب قبل از یلدا واریز می کرد ، یلدا بهتر و یا توسط افراد بیشتری برگزار می شد.
توی تلویزیون هم زیاد ندیدم از یلدا صحبت بشه.
شایدم تا شب پیامک ها سرازیربشن
خلاصه یادتون باشه پیامک زدن قبل و بعد از هر مراسمی یکی از نشانه های مهم برگزاری آن به حساب میاد و در سنجش برگزاری مناسب مراسم باید دید پیرامون آن چقدر پیامک رد و بدل میشه!
از جمادی مردم و نامی شدم و زنما مردم به حیوان برزدم
مردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کی زمردن کم شدم؟
جمله دیگر بمیرم از بشر تا برآرم از ملایک پرّ و سر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک قربان شوم آنچه اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم که: انا الیه راجعون
وقتی سرخورده می شویم، فرقی ندارد از هر نوع که باشد، هر یک بر اساس سن وسال، جنسیت، شهری و روستایی، تحصیلکرده و غیره، یا بر حسب نوع مساله ای که درگیر آن بوده ایم، به طریقی واکنش نشان می دهیم. چندی پیش در مطلبی از یک متخصص روان شناسی اجتماعی خواندم که گرایش برخی جوانان به اعتیاد گاه ناشی از سرخوردگی های جنسی آنهاست. برای من خیلی جالب بود چون هیچگاه به علل اعتیاد اینگونه نگاه نکرده بودم. صرف نظر از اینکه این مساله درست باشد یا نادرست، این اصل کلی را می پذیرم که پیامد های برخی ناخرسندی ها و سرخوردگی های اجتماعی و فردی، غیر قابل پیش بینی هستند. به خصوص در مورد جوانان و افراد سنین خاص که آسیب پذیرتراند. بنابراین می توان متصور شد که پس از هر بحران اجتماعی و یا شخصیتی، احتمال بروز یا افزایش ناگهانی برخی نابهنجاری های فردی و اجتماعی در ابعادی که به راحتی نمی توان پیوندی میان آنها و آن بحران و سرخوردگی قائل بود فزونی می گیرد.
زندگی ما انسانها به قدری پیچیده شده است که ما خیلی از چیز ها را فراموش می کنیم مثلاٌ فراموش می کنیم که این زندگی روزی و شاید به همین زودی بر اثر یک حادثه که هر روز برای تعداد زیادی از افراد جامعه اتفاق می افتد، برای ما رخ دهد و عمر ما به پایان رسد. به راستی، هیچ یک از ما نمی داند که آن حادثه کی اتفاق خواهد افتاد و لحظه مرگ اش چه زمانی است ولی می توانیم تا آن زمان خیلی کارها که کوچک به نظر می رسند و بی هزینه هم هستند، انجام دهیم. اکثر ما فقط هنگامی که از کسی عصبانی هستیم و عقلمان از فرط عصبانیت خوب کار نمی کند، احساسمان را به طور شفاف به طرف مقابلمان، با لحنی پر از هیجان و چشمانی پر از خشم منتقل می کنیم. اما یادمان می رود که می توانیم در زمانی مناسب، به کسانی که دوستشان داریم و به آنها توجه داریم با چشم و زبانی گویا، بگوییم که به آنها علاقه داریم و برایمان مهم و با ارزش اند، « قبل از آنکه برای گفتن دیر شده باشد». البته مقدار اندک این کار نیز می تواند مهم و موثر باشد. ضمن انکه روش های آن نیز متفاوت است. این روزها تکنولوژی ها این تنوع را گسترش داده اند. یک تلفن ساده و کوتاه برای احوال پرسی یا یک پیامک یا در ارتباطات چهره به چهره، نوع نگاه کردن و استفاده از زبان تن مانند فاصله، حرکات سر، حالات چهره، اشارات و حالات چشم و استفاده از تکنیک هایی که به گفتار جنبه عاطفی بیشتری می دهند و... همه و همه می توانند مفید باشند.
بیاد داشته باشیم که در روابط اجتماعی خود، چیزی را درو خواهیم کرد که قبلا کاشته ایم.
تا به حال به این اندیشیده اید که آنچه هستید و آنچه برایتان پیش می اید از کجا شکل می گیرد؟ در پاسخ به این پرسش، برخی می گویند وضعیت ما نتیجه قوانین علت و معلولی است و برخی دیگر به سرنوشت اعتقاد دارند و دیگرانی هستند که به درون ما و اندیشه ما و کُنه تفکرمان رجوع می کنند. فیلم "راز" را دیده اید؟ چند مرتبه کانال 4 سیمای ج.ا نشان داده است و سی دی اصلی و ترجمه آن در بازار پُر است. می گویند "قانون زندگی قانون باورهاست" باورها سرچشمه مسائلی است که برای ما پیش می ایند. توانمندی انسان ها، موفقیت ها و شکست ها و حتی بیماری ها و سلامتی و هر آنچه برای شان پیش می آید بدون ارتباط با باورها نیست. انسانها هر آنچه را که باور دارند خلق میکنند و درخواست خلق آن را از کائنات و خالق آن دارند و باور به هر چیز(بدون بیان آن) درخواست و طلب آن است. این همان قانون جاذبه ذهن است. اما رسیدن به یک باور یا تغییر یک ذهنیت بسیار دشوار است
نایست! راهت بکش تا راهت نکشند. با تو هستم! وقت تلف نکن. نمان! می مانی در راه. به کدام ره رو می کنی؟ کدام سو؟ مقصدت کجاست؟ سرمنزل تو از کدامین سمت روان است؟ به بازار شهر؟ به مسجد؟ به دانشگاه؟ یا به هر سو سرک می کشی؟ می برندت یا خود می روی؟ اصلاً می دانی به کدامین سو می روی؟ اگر هم ندانی مهم نیست! می برندت به آن سو که ندانی! و برایت خانه ای خواهند ساخت چون قصر. نه در حیاط، بل در خیال! راستی خیال مهم تر است یا حیاط؟ شاید خیال! خوشبختی در خیال است و همان جاست که احساسش می کنی و برای خوشبختی همین احساس بس است! چقدر قدر خود را در خیالات سپری می کنیم؟ برای من و تو چه فرق دارد؟ مثل گذشته ها، چند ده سال پیش ها، هم شنیدیم و هم دیدیم اما همه چیز به سان یک خاطره زود رخت بر بست. فقط، یک دمی مانده و آهی و یک کلام و آخرین کلام «چه زود گذشت این فرتوت عمر کوتاه»
بعضی ها فکر می کنند «روشنفکر» کسی است که کله اش خوب کار می کند! بعضی دیگر فکر می کنند روشنفکرها کسانی هستند که آنقدر کتاب خوانده اند که موهای شان ریخته و «روشن سر» شده اند در ضمن چشمهای شان هم ضعیف است و عینک هم می زنند و چون دغدغه های زیاد دارند و فکر شان خیلی مشغول است، پریشان خاطر و دل نگران هم هستند و خیلی هایشان احتمالا پیپ یا سیگار هم می کشند! بعضی دیگر هم فکر می کنند روشنفکرها کسانی هستند که حداقل لیسانس دارند، نه! ... شاید هم فوق لیسانس و بالاتر باشند! روشنفکر همه اینها هست و می توان گفت هیچکدام اینها هم نیست! فردا راجع به روشنفکر سخن خواهم گفت. شما هم فکر کنید.